التماس
التماس کردنم از تو
مثل التماس کردن فقیرهای
دم حرمت به مردم
برای خریدن کتاب دعاهایشان بود...
- ۱ نظر
- ۰۲ مهر ۹۱ ، ۰۸:۴۱
التماس کردنم از تو
مثل التماس کردن فقیرهای
دم حرمت به مردم
برای خریدن کتاب دعاهایشان بود...
دامن گل های حسین را سوزاند؟
در نخ پشیمانی گذاشتم
تا تسبیحی شود
برای نفرین هایم...
سکوتت همچون
بوق ماشین های مانده در ترافیک
روی اعصابم راه می رود!
بیدارکننده تر از فریاد می شود...
قیامت اثبات کن
مارمولک تر از من نیست!
تا روی این اختلاس گران 3 هزار میلیاردی کم شود!
از وقتی نگاهت دنبال دیگری ست...
چنان غربتی ست
که وقتی روبه رویش می ایستم
از جمع مستحبات و گناه
تصویر یک خوارجی را می سازد!
لیاقتش همین آب دهانی ست
که همیشه نثارش می کنم!
آبجیوه ی بی مروت!
فاصله ی من تا تو را
در هر ثانیه
رفت و برگشتی طی کند
باید هم آب برود!
باید هم تنگ بشود برای عشق های بزرگی
که در این دلِِ آب رفته جا نمی شوند...
(( دلم برای تو آب رفته که برای دیگری تنگ شده!))
پی نوشت:
چند روزی نبودم ، حالا هستم و دوباره نیستم! زندگی همین است...
جهت دریافت پیامک اخبار وبلاگــــــــ خاکـــــــــــــــــــــی ها
شماره ی موبایل و نام خود را در بخش نظرات این پست
به صورت خصوصی وارد نمایید. (موقتاً ثابت)