احتکار محبت
این احتکار محبتت
بازار دوستی را
بدجور کساد کرده!
- ۰ نظر
- ۲۷ مهر ۹۱ ، ۱۲:۳۵
این احتکار محبتت
بازار دوستی را
بدجور کساد کرده!
چنان محبت هایم را سوزاندی
که همه اش شد
خاکستر کینه...
اقتدای من به تو
در آغوشت
و قرائت حمد و سوره ی تو
بر لب هایم
ای کاش مثل نماز صبح های
صحن گوهرشاد طولش داده بودی
تا من زنده نمی ماندم!
کشیدی مرا
که دهان کفش هایم
از تعجب باز مانده!
پی نوشت:
از فردا پابرهنه دنبالت می آیم!
از وقتی نگاهت دنبال دیگری ست...
چنان غربتی ست
که وقتی روبه رویش می ایستم
از جمع مستحبات و گناه
تصویر یک خوارجی را می سازد!
لیاقتش همین آب دهانی ست
که همیشه نثارش می کنم!
آبجیوه ی بی مروت!
فاصله ی من تا تو را
در هر ثانیه
رفت و برگشتی طی کند
باید هم آب برود!
باید هم تنگ بشود برای عشق های بزرگی
که در این دلِِ آب رفته جا نمی شوند...
(( دلم برای تو آب رفته که برای دیگری تنگ شده!))
پی نوشت:
چند روزی نبودم ، حالا هستم و دوباره نیستم! زندگی همین است...