خاکی ها

اعترافات یک ذهن مجرم

خاکی ها

اعترافات یک ذهن مجرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۱ ثبت شده است

نوای شیطان

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۴:۵۸ ب.ظ
                                 تصویر از سایت: دوئل

مانده بودی اعتقاداتت را با چه دار بزنی ٬ طنابی بهتر از زبانت پیدا نکردی... زبانت را کردی طناب دار اعتقاداتت...  البته شک دارم که اعتقادی هم در کار بوده باشد... نه مطمئنا نبوده!

*** وقتی امثال این خواننده کثیف به ساحت مقدس اهل بیت توهین می کند و هیچ کس کاری نمی کند باید...  بگذریم... آقایان سنگ بازار سکه و طلا را به سینه می زنند غافل از این که طلای ناب اهل بیت اند... .

پس کی قرار است این بیداری اسلامی در وجود خودمان برپا شود... والسلام


پی نوشت:* قابل توجه آقایانی که می گویند چرا بعد از هزار سال هنوز سنگ اهل بیت را به سینه می زنید؟ چرا مجلس روضه می گیرید؟... جواب شما همین باشد که تا وقتی یزیدها زنده اند ٬ کربلا در جریان است... و این یعنی هر روز عاشوراست... باور نمی کنید از دشمن بپرسید که هنوز بعد از هزارسال هجوم می آورد با زبانش به قصد تخریب اهل بیت و توهین می کند به ساحت مقدس ایشان...

  • سایه سایه

نقطه ی رهایی

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۰:۰۸ ب.ظ

نقطه ی رهایی همان جایی ست که دیگر انسان از وابستگی ها ، دلبستگی ها و عشق های کزایی خسته می شود ، همان جایی ست که چیزی از درون و از قلبش فریاد می زند که تو کیستی؟ ، این دلبستگی ها و این زندگی برای چیست؟ ، قلب فریاد می زند عشق حقیقی کجاست؟ ، عشقی که سیراب کند قلب خشکیده را... . نقطه ی رهایی همانجایی ست که این پرسش ها شروع می شوند ، هجوم این پرسش ها ذهن را به خود مشغول می کند که واقعا من کیستم؟ ، آری من کیستم؟ ، خسته و سرخورده از این عشق ها از این دلبستگی ها ، از این زندگی تکراری ، من کیستم؟ ، اینجا نقطه ی رهایی من است ، اینجا احساس حقارت می کنم وقتی خود را زیر علم حسین می بینم ، وقتی خودم را میان روضه ی حسین می بینم ، واقعا من کیستم؟ ، آیا عشق حسین با عشق دیگر در یک دل جمع می شود؟!. من همان وابسته ی اسیرم ، پس در میان محفل آزادگان چه می کنم؟ اینجا نقطه ی رهایی ست ، اینجا هیئت حسین است ، اینجا همانجایی ست که سوالات برای من مطرح شدند ، من کیستم؟ ، اگر همان انسان وابسته ی به دنیا هستم پس در این محفل چه می کنم ، در میان این شورها و همهمه ها و ناله ها چه می کنم؟ ، برای چه ناله می زنم؟ ، من که سنگ دنیا را به سینه میزنم پس اینجا چرا برای حسین سینه می زنم؟ ، من کیستم؟ برای چه آمده ام؟ چه کسی مرا به اینجا کشانده است؟ ، اینجا نقطه ی رهایی ست ، آیا او خواسته تا مرا از این بندها رها سازد؟. من هستم ، در اینجا ، درمیان سینه زنان و نوکران تو ، اینجا همان نقطه ی رهایی از بند دنیاست ، پس تکلیفم را روشن کن ، دست من را هم بگیر تا بدانم کیستم؟ تا بدانم آخر نوکرت هستم یا نه حسین...

  • سایه سایه