خاکی ها

اعترافات یک ذهن مجرم

خاکی ها

اعترافات یک ذهن مجرم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

"هیئت" آن خانه ی امنی ست که ره گم نشود...

سه شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۰، ۱۱:۴۵ ق.ظ
مدیریت وبلاگ: این پست وبلاگ خاکی ها به شکل مرموزی هک شده! لذا در جوابیه هک کردن این پست وبلاگ مطلبی از گذشته می گذارم!


جایی که "پرچم حسین" بالاست ٬ پرچم مبارزه با "ظلم" هم بالاست و این پرچم حسین است که در دل ظالمان دنیا رعب و وحشت انداخته است ٬ به همین دلیل است که این حرامیان چشم دیدن پرچم یاحسین را ندارند ٬ مگر نبود در فتنه ۸۸ وقتی دیدند پرچم یاحسین بالاست طاقت نیاوردند و آتشش زدند اما همین کار باعث افروخته شدن آتش خشم ملت شد و به برکت همین پرچم یاحسین حماسه ای خلق شد به نام ۹ دی . پس پرچم یاحسین است سلاح مبارزه با ظلم و کفر ٬ و این سلاحی ست که هیچ سلاحی در مقابلش تاب ایستادن ندارد. امروز این پرچم و این سلاح در حسینیه ها و هیئت هاست وهیئت به برکت پرچم حسین شده است مرکز مبارزه با ظلم ٬ برای همین هجوم می آورند به هیئت ها ٬ برای ضربه زدن به هیئت ها ٬ امروز هیئت ها را محدود کرده اند و از هرضربه ای به هیئت ها دریغ نمی کنند ٬ از فحاشی شبکه های خارجی به عقایدمان گرفته تا محدودیت هایی که در داخل برای هیئت ها درست کرده اند. ولی باز با این همه باید بدانند "این پرچم حسین است بالاست تا قیامت" و این هیئت ها هستند که پرچم دار بصیرت اند و در خط مقدم جبهه جنگ فرهنگی هستند. این روضه ی حسین است که در ما روح حماسی و شهادت طلبی را زنده می کند و به ما جرات می بخشد و این شور سینه زنی ست که به ما شور مبارزه می دهد. و این اشک بر حسین است که روح را لطیف می کند و تنها روح لطیف می تواند درک کند حال مظلومان را... تنها روح لطیف می تواند همدردی کند با مظلومان... "حسین" نامی ست که لرزه می افکند به پیکر استکبار... و "حسین" نامی ست که ما را ٬ قلب ما را ٬ دین ما را ٬ زنده نگاه داشته است و "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" همیشه شعار ما بوده و هست و این بصیرت ماست. "بصیرت یعنی هر روزت عاشورا باشد و هرجایی را که هستی کربلا ببینی و نگاه کنی که در مقابل حسین ایستاده ای یا در کنار حسین" . هیئت سنگر ماست و پرچم یاحسین سلاح ما برای مبارزه با کفر است ٬ بیا و سردر این سنگر را بخوان که با خط خون نوشته شده است: "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" و تا حسین در صحنه است ما هم در صحنه ایم و در زیر این پرچم که "علم مبارزه" ماست با کفر و ظلم می جنگیم و هراس از مرگ نداریم زیرا راه ما جزء از کربلا نمی گذرد و همه می دانیم که کربلا رفتن خون می خواهد ٬ پس مرگ زیر این پرچم افتخار ماست و کلید سعادت ماست. "ومن پرچم حسین را پرچم بصیرت می دانم" و همین است که دشمنان خدا را به وحشت انداخته است. ما تا وقتی که حسین را داریم و پرچم حسین را بلند کرده ایم در حال مبارزه ایم و زیر این پرچم مبارزه ادامه دارد تا وقتی که این پرچم به دست صاحب پرچم برسد . پس "یثبت لی قدم صدقا عندک" یعنی این که ما را در زیر پرچم حسین ثابت قدم نگاه دارند ٬ در صحنه نگاه دارند ٬ زنده نگاه دارند! و "الحمدالله علی عظیم رزیتی " یعنی این که شکر کنیم خدا را بخاطر این نعمت بزرگ یعنی نفس کشیدن زیر پرچم حسین... " تاپرچم حسین است در زیر این پرچم در حال مبارزه ایم"                  

  • سایه سایه

هزار حکایت و یک شب

جمعه, ۱۵ مهر ۱۳۹۰، ۱۰:۴۷ ب.ظ

 (حجت الاسلام هستی ٬ ولی من "کربلایی" بودنت را بیشتر دوست دارم!)

خوش به حالت تو هم رفتی و نیمی از دینت کامل شد! (ما که در نیمه ی دیگر شک نداریم!) بالاخره انتظارها به پایان رسید و یک شب برای عروسیت مهمانت شدیم... چه عروسی ای... ساده اما مفصل... مهمانانت هم ساده ٬ بدون کروات! مهمانانی که با ماشین های آخرین مدل مثل بوگاتی ۶ میلیاردی نیامده و فکر کنم گرانترین خودرویی که آنجا دیدم خودروی ملی "سمند" بود و صد البته از آن پلاک های قرمز هم نداشت!... عجب مهمانانی... همه ساده با لبخندهای زیبا... ولی از این ها که بگذریم عجب دامادی! من که فقط می دیدم درسالن می چرخیدی و تک تک مهمانان را در آغوش می کشیدی...  ما هم که بی نصیب نماندیم!!! یادم نمی رود گفتی عروسی من چهارشنبه! چون پنج شنبه هیئت داریم! روضه ی حسین... درست در سمت راست ورودی سالن مهمانانی نشسته بودند با پست و مقام های عالی! ضیافتی با حضور افرادی سرشناس... آری... فضا از حضور نوکران امام حسین و ذاکرینش معطر شده بود... عجب مهمانان با ارزشی... بوی حسین را با خودشان آوردند به آنجا... راستی شک نداشتم او را هم دعوت کرده ای! حسین را می گویم... وقت غذا رسید و ما قبل از صرف غذا که هر پرس آن ۱۲۰ هزار تومان نبود! و در کنارش بستنی با پودر طلای ۴۰۰ هزار تومانی نبود! دست بر دعا برداشتیم و خدا را شکر کردیم از این همه نعمت... غذایی ساده اما مفصل... فضای سالن همه اش از عطر خوش صحبت های مهمانان پر شد و این زیباترین موسیقی شب عروسی بود برای ما... عجب شبی بود... ما که لذت بردیم... انشالله همیشه موفق باشی... ما در زندگی ٬ با شما به خیلی جاها رسیدیم...

(این هم دعای قبل از غذای ما به روایت تصویر!)

 


کسانی که قصد برپایی مراسم ازدواج دارند می توانند از نوشته ی بالا درس بگیرند!

 

  • سایه سایه

ضریح بود اما شش گوشه نبود!

سه شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۰، ۰۱:۲۶ ب.ظ

روبه روی ضریح ایستاد ٬ باورش نمی شد... نمی دانست چه کند شرمش اجازه نداد جلو برود همانجا سر بر درب ورودی روبه روی ضریح گذاشت ٬ مرواریدها دانه دانه بر روی گونه هایش سر می خوردند و پایین می آمدند  دست بر روی سینه و بی اختیار بر لبانش جاری شد السلام علی الحسین... ٬ تا اینجا با هر قدمش فقط نفس می زد و می گفت حسین... ورودی حرم را دید گفت حسین... کفشداری ها را دید گفت حسین... کبوتران را دید گفت حسین... خادمین حرم را دید گفت حسین... اصلا غرق در این ذکر شده بود... بین الحرمین را طی کرده بود تا به اینجا رسیده بود... یک چیزی اینجا هواییش کرده بود ٬ چشمانش را بسته بود و همه اش می گفت حسین... و آن حسینی که او از دل می گفت کجا و این حسینی که من می نویسم کجا! وقتی چشمانش را باز کرد باورش نمی شد! ضریح بود اما شش گوشه نبود! بوی سیب بود اما کربلا نبود! به خود آمد که این به خود آمدنش به آتشش کشید... و آنجا جایی نبود جز مشهد الرضا... مسیر بین الحرمین است از باب الجواد تا صحن قدس از قدس تا گوهرشاد و از کفشداری ۱۱ تا کنار ضریح... همه ی حیرتش به پایان رسید وقتی دید بالای درب روبه روی ضریح نوشته اند "السلام علیک یا قتیل المظلوم...". ( در و دیوار حرم روضه خوان شده بودند و این بود که دل او را برده بود کربلا...).

  • سایه سایه

باتوم های بیداری!

يكشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۴۳ ب.ظ

این روزها پلیس های آمریکایی برای تست کردن باتوم های خود بهانه های خوبی دارند! و این روزها اشک از باتوم های آمریکایی سرازیر می شود اشکی که از شکسته شدن این باتوم ها بر سر دختران و پسران جوانی که به اعتراض نسبت به نظام سرمایه داری به خیابان ها ریخته اند جاری می شود/. از شما انتظاری جزء سلاخی کردن و خشونت نمی رود! که این در ذات سیاستمداران غربی ست ٬ از سرکوب اعتراضات لندن گرفته تا وال استریت در آمریکا . و این خشونت انسان های مدعی حقوق بشر است! هه! و مظلومانه ترین صحنه سکوت رسانه های آمریکاست در مقابل این سرکوب و این خشونت ها... حالا معلوم نیست کسانی که در سیاست و اقتصاد خود کم آورده اند چرا عقده هایشان را سر این جوانان خالی می کنند؟! و این روزها پلیس های آمریکایی برای خود قصابی باز کرده اند. و اما این سرکوب ها برای شما حماسه نمی شود که حماسه یکی ست و آن هم ۹ دی است. حماسه ای که با اقتدار مردم به وجود آمد نه با سرکوب مردم! شما حماسه ساز نیستید چون اصلا درکی از حماسه ندارید! چون روحی حماسی ندارید ٬ اما حماسه و حماسه سازی چیزی ست که در خون بچه ها این مملکت یعنی ایران است ٬ حماسه سازی همیشه در رگ های بچه های حضرت ماه جاری بوده ٬ از حماسه ی هشت سال دفاع مقدس ٬ از والفجرها و کربلاها و از فتح المبین و بیت المقدس تا ۹دی مقدس ٬ که این حماسه ها همه از برکت سیدالشهدا بوده. آری حسین! می شناسیدش؟! اصلا شما چه می دانید "کربلا کربلا ما داریم می آییم" یعنی چه؟! اصلا چه می دانید سربند "یازهرا" یعنی چه؟! ما با همین کربلا کربلا حماسه ها ساختیم و شما سوختید! و هنوز از خاک این کشور ندای کربلا کربلا دارد به گوش می رسد! و این ندا ندای برخاستن حق علیه باطل و مظلوم علیه ظالم است و امروز ندای کربلا کربلای شهدای ما عالم راپر کرده... از بحرین تا یمن از یمن تا مصر و ... همه و همه با دم کربلا کربلای این بچه ها زنده شدند! و این پایانی ست بر سلطه گری آمریکا بر خاورمیانه و دنیا... و این پایانی ست بر سلاخی گری ها و کشتن مسلمانان به دستان شما ظالمان و شیاطین... و این پایانی ست بر شما...  و حالا دیگر پرده های تزویر کنار رفته و چهره ی واقعی شیطانی شما برای بشر روشن شده... حق دارید عصبانی باشید! حق دارید بسوزید و حالا جوانان آمریکایی باید بدانند که این ضربه باتوم پلیس آمریکا به سرشان فرود آمد تا بیدارشان کند ٬ تا کمی بفهمند حال مردمانی را که موشک های ارتش آمریکا بر سرشان فرود می آید. کمی بفهمند حال مردم مظلومی را که در چنگال ارتش آمریکا چه سختی هایی که نمی کشند و چه ظلم هایی که نمی بینند. و این ضربه ها ضربه های بیداری شماست و این باتوم ها برای بیدار کردن شماست! باشد تا بیدار شوید.

  • سایه سایه

در آغوش پدر...

پنجشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۰، ۰۶:۲۳ ب.ظ

سرمایه های انقلاب را ببین که چگونه در آغوش پدری مهربان جای گرفتند... این ها همه سرمایه های ملی ما هستند... این ها همه ی امید ما هستند... این ها نشانه ی مردانگی این ملت هستند... این ها معنای واقعی "جانم فدای رهبر" را به ما می فهمانند... این ها دست دادند تا دست دشمن را از این انقلاب کوتاه کنند... پای دادند تا پای دشمن را از این مرز و بوم ببُرند... و بعضی هم "هنجره" دادند تا صدایشان رسا ترین صدا در این عالم باشد... این ها کمر سختی ها را شکسته اند و تلخی ها را همه شیرین کرده اند... ظاهری دارند آرام و لطیف و اما قلبی پر از درد... قلبی که دردهایش رازهای نهفته ی عالم هستی ست ٬ این ها دردی دارند به اندازه ی عالم... که با این هاست که زندگی می کنند... اما تو اگر اهل دل باشی مانند "حضرت ماه" این رازها را و این دردها و این غصه ها را از چهره اشان می خوانی و میفهمی... مثل آن موقعی که کسی مفهوم کلمات آن جانباز را نمی فهمید و صدایش بالا نمی آمد ولی باز اصرار بر صحبت داشت... آری او میدانست که "سید علی" می فهمد و می شنود سخنش را... که او با گوش دل صدای آن جانباز را شنید و یقین دارم که شنید!

             و می دانست که "سیدعلی" صدایش را می شنود... 

                  گرچه از دست و پا فتی دستم     عهد و پیمان خویش نشکستـم

                  گرچه عضوی نمانده در بدنـــم     عضوی از عاشقانتان هســــتم

                  یک نفس مانده در تنم آقــــــا      تا نفس هست با شما هستــم

  • سایه سایه

سکوت = کمک به دشمن

چهارشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۵۷ ق.ظ

همیشه سکوت در برابر جریان های ضد اسلامی به نفع دشمن بوده و هست... و هرکس که در جریان بیداری اسلامی سکوت کند و هرکس که در برابر ریخته شدن خون مسلمانان سکوت کند نشانه ی این است که یا با این جریان بیداری اسلامی مخالف است یا موافق ریخته شدن خون مسلمان هاست... حالا ما کار نداریم که بعضی ها افتتاح پروژه دانشگاه آزاد را به شرکت در اجلاس بیداری اسلامی ترجیح دادند! نباید شاهد ریخته شدن خون مسلمانان باشیم و سکوت کنیم...

  • سایه سایه

بیدارشو منم! بیداری!

سه شنبه, ۵ مهر ۱۳۹۰، ۱۰:۴۵ ب.ظ

                   

دینگ... دینگ.../ کیه؟! / منم! بیداری!... / دینگ... دینگ... / چه خبرته؟! مگه سر آوردی؟! آقا خواب تشریف دارن! / دینگ... دینگ... / با اون کله ات مگه نمی فهمی آقا خواب تشریف دارن؟! نزنگ!... / بابا آخه منم بیداری! / کدوم بیداری؟! سرایدار ویلای شمال؟! / نه بابا "با اون کله ات"! منم بیداری اسلامی! اکبر هستش؟! / ای بابا ... شما مثل اینکه گیر دادی آقا اگه می خواستن خودشون تشریف می آوردن برو فردا بیا که امروز "آقا" خواب تشریف دارند...! / بابا بهش بگو با "امام" هماهنگم! قرار بود تو بیایی! نیومدی گفتم خودم بیام! حالا که من اومدم پاشو دیگه! / آقا گفتن که ایشون هم دارن با هماهنگی کار می کنن! شما برید انشاالله فردا خودشون نامه نگاری می کنن تا مثل دفاع مقدس با نامه نگاری ایشون شما هم کارت راه بیافته! / شما که گفتی خوابن؟! / بهتره بری والا هرچی دیدی از چشم خودت دیدی! / باشه ولی بهش بگو اکبر برات دارم! مشخصه هنوز رو همون مواضعی که در آخرین نماز جمعه ای که خطبه خوندی موندی! عقب مونده!


پی نوشت : ۱. هاشمی رفسنجانی بجای شرکت در اجلاس بین المللی بیداری اسلامی گویا ترجیح داد سفری به قزوین داشته باشد تا پروژه دانشگاه آزاد را افتتاح کند!!! 

  • سایه سایه

چسب سفید از نوع پنج سانتی! (آقای ضرغامی)

پنجشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۰، ۰۱:۳۹ ب.ظ

امروز در برنامه کودک دیدم روی لباس های بعضی از بچه های حاضر در برنامه چسب پنج سانتی سفید از همانی که مادرم برای لبه های قالی استفاده می کند زده اند . تعجب کردم ٬ دقت که کردم این چسب ها برای چیست؟! فهمیدم که روی مارک لباس های بچه ها چسب زده اند! تا لباس های مارک دار در برنامه های تلویزیونی تبلیغ نشود!

جناب آقای ضرغامی ماشاالله که با این کار فکر کنم تا دو سه روز آینده ریشه ی تمام "گراندها" از ته کنده می شود! جناب آقای ضرغامی اگر قرار به چسب زدن است به قول دوستی باید تلویزیون را چسب کاری کنیم! آقای ضرغامی این حرکت شماجز زدگی و ایجاد نفرت چیزی در پی نخواهد داشت ٬ شما جای آگاهی دادن و جهت دادن درست دارید چه می کنید! اگر این چسب پنج سانتی برنامه کودک را دست من می دادند اول روی صدا و همچنین سیمای شما چسب می زدم! شما بهتر است بجای روی لباس بچه ها چسب زدن بروید و آن چسبی را که روی "اسلامی" ٬ " صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران" زده اید بردارید! متعجبم تمام سینمای شما در این چند ساله شده بود تبلیغ همین مارک ها و این نوع پوشش ها در فیلم ها و حالا در برنامه کودک بر روی لباس کودکان چسب سفید آن هم از نوع پنج سانتی می زنید! از یک طرف فیلم های سینمایی تولید می کنید که همه اش ترویج بدحجابی و روابط دختر و پسر است و از یک طرف هم برنامه های حجاب و احکام اسلامی پخش می کنید! فاصله ی این تناقض ها به اندازه ی پنج سانت همان چسب است! متعجبم که شما این همه تناقض را نمی بینید!

(الان نشستم و دارم پشمک می خورم! توصیه می کنم شما هم بخورید! مخصوصا موقع تماشای صدا! و همچنین سیمایتان!!! بصیرتتان را بالا می برد! البته پشمک ها ی دم در حرم امام رضا (ع) کجا و پشمک های در صدا و سیما کجا! این قدر از پشمک فروش های صدا و سیما پشمک گرفتید این طور شدید! پشمک ها در حرم امام رضا (ع) دوای دردتان است!)

  • سایه سایه

بوسه های جریان انحرافی!!!

دوشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۰، ۰۷:۲۰ ب.ظ

این جریان انحرافی و آقای منحرف به قول دوستی دارد نفس های آخرش را می کشد و باز ببوسم دست بچه های وزارت را که دوباره دست این جریان را رو کردند! آخر مگر می شود ۳۰۰۰ میلیارد وام! بدون دخالت مقامی بالا در دولت داده شده باشد!!! مقامی خیلی بالا مثلا همچین وامی را وقتی می دهند که جناب آقای مشایی سفارشت را کرده باشد! در این میان بنازم دکتر را ٬ ملت خبر دار شد و حتی آدرس سران این جریان هم به دستش رسید ولی هنوز دکتر می خواهد که قوه قضاییه اسامی را به او بدهد تا او هم به قول خودش افشاگری کند! آخر دکتر فقط لازم است از ملت بخواهی ٬ همه اسامی را به تو می دهند منتظر قوه قضاییه نباش! خواستم پیشانی ات را بخاطر همه ی زحمت های اخیر ببوسم ولی حالم بد شد وقتی جای بوسه های جریان انحرافی را بر پیشانی ات دیدم! محمود! آخر حیف توست که خودت را حروم این جریان کنی... از لحاظ کاری عالی... خیلی به امور ملت رسیدگی می کنی... شجاعی ٬ مردی ٬ جگردار تر از خیلی هایی! و خیلی هم می خواهمت ولی دکتر بیا و جدا کن راهت را از این منحرفان... با این همه باز هم دستت درد نکند ٬ خیلی زحمت کشیدی ٬ دولتت سربلند! و دشمنان و منحرفان نابود گردند انشالله...


پی نوشت: برای دوستان نزدیک: دارم می نویسم درون همان کافینت در طبقه دوم روبه روی باب الجواد... جای همه ی شما خالی...

* دوستانی که ما را لینک کرده اند و یا قبلا لینک بوده اند اطلاع دهند تا دوباره لینک شوند...

  • سایه سایه