السلام علیک یا ابا عبداله الحسین علیه السلامبسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهر ها و نامی است در میان نام ها. نه ، کربلا حرم حق است وهیچ کس را جز یاران امام حسین علیه السلام راهی به سوی حقیقت نیست.کربلا مارا نیز در خیل کربلائیان بپذیر ما می آییم تا بر خاک تو بوسه زنیم وآنگاه روانه ی دیار قدس شویم.شهید سید مرتضی آوینیبروزم دوست عزیزم خوشحال میشم تشریف بیارید
گودال بود و غربت بی انتهای منشد خیمه گاه ، مروه و مقتل صفای من از بسکه ازدحام در آنجا زیاد بودجایی نبود کشته ی بی سر ؛ برای من یک خنجر شکسته چرا بوسه میزند بر روی حنجر تو برادر به جای من یک نیزه آمد و سخنت را برید و رفتیک کعب نی رسید به داد صدای من پیراهن تن تو پر از رد پا شده است ....یا اشتباه میکند این چشم های من ؟ با تازیانه ها بدنم خوب آشناستمن را زدند پیش تو ای آشنای من دیدند بی کسیم به ما طعنه ها زدندمانند مادر تو مرا بی هوا زدند
خیمه ماه محرم زده شد بر دل ماباز نام تو شده زینت هر محفل ماجز غم عشق تو ما را نبود سوداییعشق سوزان تو آغشته به آب و گل ما . . .سلام خدا قوت و خسته نباشیدمنتظر حضور گرمتونم التماس دعا
سلام بخونش خیلی قشنگهامروز صبح که از خواب بیدار شدی،نگاهت می کردم؛و امیدوار بودم که با من حرف بزنی،حتی برای چند کلمه،نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی.اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی. وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی:سلام؛اما تو خیلی مشغول بودی.یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پریدی.خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛اما به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات اخیر شوی. تمام روز با صبوری منتظر بودم.با اونهمه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی. متوجه شدم قبل از ناهار هی دور و برت را نگاه می کنی،شاید چون خجالت می کشیدی که با من حرف بزنی،سرت را به سوی من خم نکردی. تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.بعد از انجام دادن چند کار،تلویزیون را روشن کردی. نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری...باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی،شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی. موقع خواب...،فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آن که به اعضای خانواده ات شب به خیر گفتی ، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی.اشکالی ندارد.احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام. من صبورم،بیش از آنچه تو فکرش را می کنی.حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با دیگران صبور باشی.من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم.منتظر یک سر تکان دادن،دعا،فکر،یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد. خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی.خوب،من باز هم منتظرت هستم؛سراسر پر از عشق تو...به امید آنکه شاید امروز کمی هم به من وقت بدهی. آیا وقت داری که این را برای کس دیگری هم بفرستی؟ اگر نه،عیبی ندارد،می فهمم و هنوز هم دوستت دارم. روز خوبی داشته باشی...
ای عزیز، تربت حسین جای هیچ ان قلت نمیگذارد برای ما که مخافت کنیم یا موافقت...در دستگاه حسین ما فقط نوکران حلقه به گوشیم...و این روزها و شب ها میسوزیم و می سازیم با ذکر مصیبت های ارباب...و تربت او آتش میزند بر جان....
سلامباز محرم شدو دلها شکست از غم زینب دل زهرا شکستباز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک کمرها شکستآب در این تشنگی از خود گذشت دجله به خون شد دل صحرا شکستقاسم ولیلا همه در خون شدند این چه غمی بود که دنیا شکستمحرم ماه غم نیست ماه عشق است محرم مَحرم درد حسین استفرارسیدن ماه محرم را بشما تسلیت عرض مینمایم. بروزم ومنتظر نظرات سازنده شما.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.