آرام بودی و آرام رفتی
من نبودم ببینیم یعنی سنم به آن موقع قد نمی دهد ٬ دقیقا چهار یا پنج سال قبل از تولد من اتفاق افتاد ٬ پنج سال قبل از این که من بیایم تو بار سفر را بستی و چه آسان و چه راحت هجرت کردی... از اشک های چندساله ی پدرم ٬ که هروقت چهره ات را در تلویزیون می دید جاری می شدند فهمیدم چه سخت بود هجرت راحتت... من میبینم تو را ٬ آرامشت را ٬ همه گفتند امام آرام گرفت اما من چیز دیگری دیدم ٬ تو آرام بودی ٬ من تو را آرام دیدم ٬ در میان تمامی صفحات کتاب ها در میان تمامی فیلم ها و مستندها و سخنرانی ها من تو را آرام دیدم ٬ تو آرام بودی ٬ تو به ملتی که همه سردرگم مانده بودند آرامش دادی ٬ تو قلب ها را با آرامشت رام کردی ٬ من تو را آرام دیدم... توآرام بودی و آرام رفتی... آرام... ای امام من ٬ راه تو را همچون خودت با آگاهی تمام و آرامش ادامه خواهم داد و قول من باشد به تو ای روح خدا که اگر رهبرم سرم را بخواهد آرام زیر پایش میگذارم... راستی چقدر شبیه توست... آرام و متین...
- ۹۱/۰۳/۱۴